ذات عشق، فخر است نه رسوایی
هم راستا کردن عشق و رسوایی، بدبینانه ترین نگاه، نسبت به این همسایه زیبای دنیای ما آدم هاست.
عشق نه علاقه شدید قلبی است نه فوران احساسات است و نه حالتی از حالات بیمارگونه انسان خاکی.
عشق، نام یکی از مخلوقات بزرگ خداوند بر روی زمین است.
خداوند عشق را به مثابه هدیه ای بزرگ از عالم بالا، برای سعادت و خوشبختی زمینیان فرستاده است.
او که مامور یادآوری خصوصی ترین پیام خداوند به انسان ها شده، در میان آسمان و زمین میگردد و انتخاب میکند و خود را یک به یک در کالبد بی رنگ و روی انسان ها قرار میدهد و به اندازه دریای درون قلبشان، پرواز کردن را به یادشان می آورد.
وقتی عشق، از ذات پاک خود، در کالبد آدمی میدمد، این بدن خاکی دیگر، همان انسان خاک باز قدیم نمیماند و معادلات دنیایش تماما بر پایه مهر و محبت نوشته میشود و دیگر در لحظه لحظه عمر، فرمان از ذات مقدس عشق میگیرد نه از عقل. پس تعجب نکن اگر دیدی عاشقان با حساب و کتاب و منطق بیگانه اند.
ذات او بر سربلندی و غرور نهاده شده. بر حیا و نجابت، بر پاک بازی و غیرت. برای همین هیچ گاه با هوس بازی های انسان ها به خاک نمیشیند.
اگر عاشقی را دیدی که در اوج ذلت است و در خفی به سر میبرد و به جای سربلندی و افتخار به معشوق، خواری و زبونی پیشه کرده و هر روز به رنگی درمی آید تا از چشم معشوق نیافتد، در عاشقی او و چیزی که به آن عشق میگوید شک کن.
این گناهی نابخشودنی است که دامان عشق را به نام هوس هایمان آلوده کنیم و سپس بشماریم: عشق اول، عشق دوم، عشق سوم و ... .
آنانکه بر عشق و دنیای زیبایش حسادت کردند، به او و طریقتش گفتند رسوایی، اما این تهمت ناروا، شایسته ذات باحیا و نجیب عشق نیست. او به خود افتخار میکند و میخواهد عاشق را همانند خودش سربلند کند، از ذلت و خواری و زبونی بیزار است و میخواهد عاشق، سر بر آستان آسمان بساید، اما زمینیان کوته بین این حس بزرگ و این شور فراگیر را رسوایی میخوانند،
از دیدگان بی نور، انتظار توصیف رنگ ها نباید داشت،
چشمان بسته، همه جا را سیاه و ساکت میخواهد.
چراغی هم روشن نمیشه
مهمان دست خالی بر میگرده .
و باز هم اندکی صبر.....